جاشوا لوئیس و نیکول نیکولز، بازیگران پورن، در طرحی مبهم بازی میکنند که در آن شخصیت نیکول، یک بمب بلوند، بهگونهای به تصویر کشیده میشود که عفیف خاصی ندارد. او در نهایت به دلیل انجام اعمال جنسی با چندین شریک از دانشگاه اخراج می شود. به محض اطلاع از این موضوع، ناپدری او، جاشوا لوئیس، تصمیم می گیرد که وظیفه اوست که اهمیت پاکدامنی و ارزش های اخلاقی زنانه را به نیکول یادآوری کند، حتی در حد تجرد.
با این حال، همانطور که خط داستان باز می شود، آشکار می شود که همه چیز آنطور که برنامه ریزی شده پیش نمی رود. ناپدری به جای القای ارزشها در نیکول، خود را بیشتر و بیشتر به سوی او جذب میکند. ماهیت ممنوعه رابطه آنها فقط به تشدید جاذبه فیزیکی آنها کمک می کند، که منجر به برخوردهای شدید در مکان های مختلف، کاوش در خواسته های تابو و فشار دادن مرزها می شود.
در پایان، آنچه که به عنوان تلاشی برای آموزش اخلاق به نیکول آغاز شد، به کاوشی پرشور در مورد امیال ممنوع و سعادت جنسی تبدیل می شود. مرز بین درست و نادرست محو می شود زیرا جاشوا و نیکول خود را قادر به مقاومت در برابر جاذبه شدیدی که نسبت به یکدیگر احساس می کنند ناتوان می شوند و در نهایت تسلیم خواسته های نفسانی خود می شوند.