بازیگران پورن وینسنت وگا و بیبی بابی در مرکز رگه سیاهی بودند که در زندگی ایگور شروع شد. ابتدا دوست دخترش او را ترک کرد و او را رها کرد و احساس تنهایی کرد. سپس، برای افزایش آسیب، همسایه از طبقه بالا به او اجازه نداد تا سرگرمی انفرادی معمول خود را انجام دهد.
برای پسر جوان و جذابی مانند ایگور، این خشکسالی در زندگی جنسی او مانند یک کابوس زنده بود. با این حال، درست زمانی که فکر میکرد اوضاع از این بدتر نمیشود، خواهر ناتنیاش مبارزه او را دید و پیشنهادی شگفتانگیز جسورانه و غیرمتعارف برای کمک به او برای رفع ناامیدیهای جنسی بیان کرد.
یک روز غروب، او به طرز تحریک آمیزی روی تخت دراز کشید، با درخششی شیطنت آمیز در چشمانش و یک ژست کنایه آمیز که چیز زیادی در تخیل باقی نمی گذاشت. با یک پوزخند شیطانی، او از برادر ناتنی خود خواستگاری کرد و گفت: “بیا لعنت کنیم برادر.”
ایگور نیازی به دوبار پرسیدن نداشت. در یک لحظه اشتیاق بی بند و باری، خواهر ناتنی اش را با اشتیاق ملزم کرد و با شور و اشتیاق او را به گونه ای گرفت که هر دو را نفس نفس و راضی کرد.
در این پیچ و تاب غیرمنتظره از وقایع، ایگور آرامشی موقت در آغوش خواهر ناتنی خود یافت و ثابت کرد که گاهی اوقات، راه حل های نامتعارف می تواند منجر به لذت و رضایت غیرمنتظره شود. و در آن لحظه، مرزهای رابطه آنها محو شد زیرا آنها یک لحظه ارتباط شدید را در دریایی از میل و شهوت به اشتراک گذاشتند.